Sunday, September 04, 2005
دکتر زرعیان
سلام
اول اینکه این رفیق ما، احمد علی ساعتچی که یادداشت آخر دیروز را نوشته بود یادش رفته که اسم خودش را هم بنویسد.
دوم اینکه اسم از عزیزان از دست رفته آورده بود من یادم آمد که استاد دکتر اخروی نیز در پایان سال هشتاد به رحمت ایزدی پیوست، روحش شاد
اما در مورد مرحوم دکتر زرعیان – بنیان گذار سنگ شناسی در ایران- که فکر کنم چند نسل از زمینشناسان ایران خاطره داشته باشند و بیشترشان شاگرد او بوده اند. من یک خاطره از بازدیدی که همراه ایشان در اردی بهشت شصت و هشت رفتیم همدان می نویسم. به زودی عکس ایشان را هم روی همین صفحه در بازدیدهایمان قرارخواهیم داد.
در بازدیدی که رفته بودیم یکی از بچه ها سرما خورده بود. دکتر زرعیان به راننده دستور داد تا داخل شهر جلوی یک داروخانه به ایستد. بعد به من گفت: "آقا زارع" {دکتر همیشه اسمها را اینطوری دو بخشی و البته با لهجه غلیظ گیلکی تلفظ می کرد} برو به دکتر داروخانه بگو "دکتر" تو ماشین نشسته، و میگه چند تا قرص بده چون یک مریض داریم! (در واقع هم مریض و هم "دکتر" داخل ماشین بودند!!) من رفتم و در خواست کپسول آمپی سیلین کردم. البته مسئول داروخانه بهمن گفت که نمی شه و اینطوری قرص نمی دهیم!... من برگشتم و گفتم نمیشه. این بار دکتر زرعیان خودش آمد و به همان مسئل داروخانه گفت " آقا! من دکتر زرعیان استاد دانشگاه تهران هستم، این بچه های خودمو آوردم اینجا بازدید. یکی از این بچه ها مریض شده. یک چند تا قرص می خواهیم " این بار طرف قبول کرد. گفت باشه! چی بدم؟ من پشت سر دکتر زرعیان بودم و گفتم دکتر! بگین کپسول آمپی سیلین. خلاصه "دکتر" که تو ماشین نشسته بود، این بار به صورت حضوری موفق به گرفتن دارو برای دانشجویش شد! یادش به خیر
مهدی زارع
اول اینکه این رفیق ما، احمد علی ساعتچی که یادداشت آخر دیروز را نوشته بود یادش رفته که اسم خودش را هم بنویسد.
دوم اینکه اسم از عزیزان از دست رفته آورده بود من یادم آمد که استاد دکتر اخروی نیز در پایان سال هشتاد به رحمت ایزدی پیوست، روحش شاد
اما در مورد مرحوم دکتر زرعیان – بنیان گذار سنگ شناسی در ایران- که فکر کنم چند نسل از زمینشناسان ایران خاطره داشته باشند و بیشترشان شاگرد او بوده اند. من یک خاطره از بازدیدی که همراه ایشان در اردی بهشت شصت و هشت رفتیم همدان می نویسم. به زودی عکس ایشان را هم روی همین صفحه در بازدیدهایمان قرارخواهیم داد.
در بازدیدی که رفته بودیم یکی از بچه ها سرما خورده بود. دکتر زرعیان به راننده دستور داد تا داخل شهر جلوی یک داروخانه به ایستد. بعد به من گفت: "آقا زارع" {دکتر همیشه اسمها را اینطوری دو بخشی و البته با لهجه غلیظ گیلکی تلفظ می کرد} برو به دکتر داروخانه بگو "دکتر" تو ماشین نشسته، و میگه چند تا قرص بده چون یک مریض داریم! (در واقع هم مریض و هم "دکتر" داخل ماشین بودند!!) من رفتم و در خواست کپسول آمپی سیلین کردم. البته مسئول داروخانه بهمن گفت که نمی شه و اینطوری قرص نمی دهیم!... من برگشتم و گفتم نمیشه. این بار دکتر زرعیان خودش آمد و به همان مسئل داروخانه گفت " آقا! من دکتر زرعیان استاد دانشگاه تهران هستم، این بچه های خودمو آوردم اینجا بازدید. یکی از این بچه ها مریض شده. یک چند تا قرص می خواهیم " این بار طرف قبول کرد. گفت باشه! چی بدم؟ من پشت سر دکتر زرعیان بودم و گفتم دکتر! بگین کپسول آمپی سیلین. خلاصه "دکتر" که تو ماشین نشسته بود، این بار به صورت حضوری موفق به گرفتن دارو برای دانشجویش شد! یادش به خیر
مهدی زارع